یکی از مسئولین دولتی چندی پیش کتاب "تنظیم خانواده" را مروج فرهنگ غرب دانست و تبلیغات تکفرزندی را برگرفته از ارزشهای غربی دانست و تکفرزندی را تبلیغات سوء دشمن معرفی کرد و اعلام نمود که دوران فرزند کمتر، زندگی بهتر گذشته است، و گفت این همه آب و زمین در کشور داریم و نمیتوان به این بهانه کاهش جمعیت را ترویج کرد.
فرض کنیم که بر اساس ادعای مطرح شده تحت تاثیر این فرهنگ منحط غرب! نبودیم و رفتارهای تولید مثل در جامعه ما همچنان مثل ده سال اول انقلاب ادامه مییافت، در اینصورت وضعیت کنونی ایران از لحاظ جمعیتی چگونه بود؟ رشد جمعیت ایران در فاصله سالهای 55 تا 65، بطور متوسط سالانه 9/3٪ بوده است، اگر فرض کنیم که این رقم در حد 5/3٪ ادامه مییافت، در اینصورت در هر ده سال 41٪ بر جمعیت کشور اضافه میشد، و جمعیت 50 میلیونی سال 1365 ایران، در سال 1385 به 100 میلیون نفر و در سال 1390 (امروز) به 119 میلیون نفر میرسید. یعنی حدود 40 میلیون نفر بیشتر از امروز!(همه آنان افراد زیر 25 سال بودند) این تعداد فزونی افراد، نیازمندیهای اولیه چون غذا، بهداشت، آموزش، پوشاک، و فراغت و سرگرمی دارند، بدون آن که آنان بتوانند وارد تولید و کار شوند، و حتی اگر میخواستند وارد کار هم شوند، نیازمند سرمایهگذاریهای بزگ بودند. برای این جمعیت حداقل باید 20 درصد بیش از مسکن فعلی، مسکن تولید میشد، (تامین آب و برق و سایر تسهیلات آن را فعلا فراموش کنید)، حداقل 2 برابر مدارس و دانشگاههای فعلی، باید مراکز آموزشی تاسیس میشد، و در همین اندازهها نیز خدمات بهداشتی و فراغتی ارائه میگردید، و اگر سرمایههای موجود در کشور صرف تامین این خدمات میشد(البته اگر این سرمایهها کفاف تامین این نیازها را میداد)، قطعا پولی برای سرمایهگذاری در زمینه اشتغال و تولید کالاهای دیگر باقی نمیماند. افزایش این جمعیت حتی به لحاظ دفاعی هم مناسب نبود، زیرا سرمایههایی که در این دو دهه صرف پیشرفتهای تکنولوژیک نظامی شده که رکن اصلی قدرت دفاعی کشور است، بناچار باید صرف تامین غذا و لباس و پوتین و سایر احتیاجات اولیه میلیونها سرباز و نیرویی میشد که از داشتن ایزار و تسلیحات اولیه دفاعی محروماند. به لحاظ امنیتی نیز وضع بدتر از اینها بود. جمعیت شهرهای بزرگ رو به فزونی مینهاد، با این رشد جمعیت شاید امروز حداقل بیست شهر بالای یک میلیون نفر میداشتیم، و بالای 80 میلیون نفر جمعیت شهری کشور بود که احتمالا جمعیت تهران و شهرهای اطراف آن در جلگه تهران به تنهایی بالغ بر 30 میلیون نفر بود که کنترل این تعداد جمعیت که جوانان 15 تا 25 سال آن حداقل 4 میلیون نفر میشدند، (و حتما بیشترآنان هم بیکار بودند) از عهده هیچ نیروی امنیتی و نظامی برنمیآمد. همه اینها یک طرف، چنان جمعیتی با فرهنگ باروری مورد نظر همچنان آینده جامعه را به لحاظ جمعیتی آبستن مشکلات و عوارض جدیدتری میکرد، و احتمالا در اینصورت جوانان ایرانی برای یافتن شغل و رسیدن به زندگی بهتر باید بهسوی همسایههای شرقی کشور یعنی پاکستان و افغانستان مهاجرت میکردند. در این شرایط اصولگراترین دولتها هم برای حفظ کیان خود و مصلحت کشور مجبور میشدند که سیاستهای جمعیتی چین را اعمال کنند و تولید مثل بیش از یک فرزند را ممنوع نماید، در غیر این صورت باید قید حفظ کیان را بزنند.
چنین اظهار نظراتی ناشی از یک اشتباه منطقی است. گوینده چون میبیند که رشد جمعیت ابتدا در غرب کاهش یافته است، نتیجه میگیرد که این رفتار ناشی از فرهنگ غرب است. در حالی که چنین نیست. اتفاقا در فرهنگ غرب مسیحی، جلوگیری از زادوولد، حتی استفاده از روشهای جلوگیری از حاملگی رفتاری ناپسند تلقی میشود (موضوعی که در میان فرهنگ اسلامی دیده نشده است) و این یکی از چالشهای مهم کلیسای کاتولیک با الزامات جامعه غربی بوده است. حتی در حال حاضر هم داشتن فرزند زیاد در میان گرایشهای مسیحی در جوامع غربی یک ارزش محسوب میشود. گرایش به داشتن فرزند کمتر ناشی از تغییرات اجتماعی و سطح توسعه اقتصادی است و ربطی به فرهنگ غربی ندارد. هر کشوری که به لحاظ اجتماعی و اقتصادی توسعه یافته تر شود، به دلایل متعدد (که در این یادداشت مجال ذکر آنها نیست) به فرزند کمتر گرایش پیدا میکند. در همین جامعه خودمان میتوان دید که افراد بسیار مذهبی و حتی ضد فرهنگ غربی ولی با سطح توسعه اجتماعی بالا، به داشتن دو فرزند بسنده میکنند، در حالی که خانوادههایی که هیچ حساسیت منفی هم به فرهنگ غرب ندارند ولی از سطح اجتماعی و اقتصادی پایینی برخوردارند، تعداد فرزندانشان خیلی بیشتر است. بنابر این اگر میخواهیم برزادوولد بیفزاییم چارهای نداریم جز آنکه جامعه را به لحاظ سطح توسعه اقتصادی و اجتماعی به عقب برگردانیم در این صورت
فرض کنیم که بر اساس ادعای مطرح شده تحت تاثیر این فرهنگ منحط غرب! نبودیم و رفتارهای تولید مثل در جامعه ما همچنان مثل ده سال اول انقلاب ادامه مییافت، در اینصورت وضعیت کنونی ایران از لحاظ جمعیتی چگونه بود؟ رشد جمعیت ایران در فاصله سالهای 55 تا 65، بطور متوسط سالانه 9/3٪ بوده است، اگر فرض کنیم که این رقم در حد 5/3٪ ادامه مییافت، در اینصورت در هر ده سال 41٪ بر جمعیت کشور اضافه میشد، و جمعیت 50 میلیونی سال 1365 ایران، در سال 1385 به 100 میلیون نفر و در سال 1390 (امروز) به 119 میلیون نفر میرسید. یعنی حدود 40 میلیون نفر بیشتر از امروز!(همه آنان افراد زیر 25 سال بودند) این تعداد فزونی افراد، نیازمندیهای اولیه چون غذا، بهداشت، آموزش، پوشاک، و فراغت و سرگرمی دارند، بدون آن که آنان بتوانند وارد تولید و کار شوند، و حتی اگر میخواستند وارد کار هم شوند، نیازمند سرمایهگذاریهای بزگ بودند. برای این جمعیت حداقل باید 20 درصد بیش از مسکن فعلی، مسکن تولید میشد، (تامین آب و برق و سایر تسهیلات آن را فعلا فراموش کنید)، حداقل 2 برابر مدارس و دانشگاههای فعلی، باید مراکز آموزشی تاسیس میشد، و در همین اندازهها نیز خدمات بهداشتی و فراغتی ارائه میگردید، و اگر سرمایههای موجود در کشور صرف تامین این خدمات میشد(البته اگر این سرمایهها کفاف تامین این نیازها را میداد)، قطعا پولی برای سرمایهگذاری در زمینه اشتغال و تولید کالاهای دیگر باقی نمیماند. افزایش این جمعیت حتی به لحاظ دفاعی هم مناسب نبود، زیرا سرمایههایی که در این دو دهه صرف پیشرفتهای تکنولوژیک نظامی شده که رکن اصلی قدرت دفاعی کشور است، بناچار باید صرف تامین غذا و لباس و پوتین و سایر احتیاجات اولیه میلیونها سرباز و نیرویی میشد که از داشتن ایزار و تسلیحات اولیه دفاعی محروماند. به لحاظ امنیتی نیز وضع بدتر از اینها بود. جمعیت شهرهای بزرگ رو به فزونی مینهاد، با این رشد جمعیت شاید امروز حداقل بیست شهر بالای یک میلیون نفر میداشتیم، و بالای 80 میلیون نفر جمعیت شهری کشور بود که احتمالا جمعیت تهران و شهرهای اطراف آن در جلگه تهران به تنهایی بالغ بر 30 میلیون نفر بود که کنترل این تعداد جمعیت که جوانان 15 تا 25 سال آن حداقل 4 میلیون نفر میشدند، (و حتما بیشترآنان هم بیکار بودند) از عهده هیچ نیروی امنیتی و نظامی برنمیآمد. همه اینها یک طرف، چنان جمعیتی با فرهنگ باروری مورد نظر همچنان آینده جامعه را به لحاظ جمعیتی آبستن مشکلات و عوارض جدیدتری میکرد، و احتمالا در اینصورت جوانان ایرانی برای یافتن شغل و رسیدن به زندگی بهتر باید بهسوی همسایههای شرقی کشور یعنی پاکستان و افغانستان مهاجرت میکردند. در این شرایط اصولگراترین دولتها هم برای حفظ کیان خود و مصلحت کشور مجبور میشدند که سیاستهای جمعیتی چین را اعمال کنند و تولید مثل بیش از یک فرزند را ممنوع نماید، در غیر این صورت باید قید حفظ کیان را بزنند.
چنین اظهار نظراتی ناشی از یک اشتباه منطقی است. گوینده چون میبیند که رشد جمعیت ابتدا در غرب کاهش یافته است، نتیجه میگیرد که این رفتار ناشی از فرهنگ غرب است. در حالی که چنین نیست. اتفاقا در فرهنگ غرب مسیحی، جلوگیری از زادوولد، حتی استفاده از روشهای جلوگیری از حاملگی رفتاری ناپسند تلقی میشود (موضوعی که در میان فرهنگ اسلامی دیده نشده است) و این یکی از چالشهای مهم کلیسای کاتولیک با الزامات جامعه غربی بوده است. حتی در حال حاضر هم داشتن فرزند زیاد در میان گرایشهای مسیحی در جوامع غربی یک ارزش محسوب میشود. گرایش به داشتن فرزند کمتر ناشی از تغییرات اجتماعی و سطح توسعه اقتصادی است و ربطی به فرهنگ غربی ندارد. هر کشوری که به لحاظ اجتماعی و اقتصادی توسعه یافته تر شود، به دلایل متعدد (که در این یادداشت مجال ذکر آنها نیست) به فرزند کمتر گرایش پیدا میکند. در همین جامعه خودمان میتوان دید که افراد بسیار مذهبی و حتی ضد فرهنگ غربی ولی با سطح توسعه اجتماعی بالا، به داشتن دو فرزند بسنده میکنند، در حالی که خانوادههایی که هیچ حساسیت منفی هم به فرهنگ غرب ندارند ولی از سطح اجتماعی و اقتصادی پایینی برخوردارند، تعداد فرزندانشان خیلی بیشتر است. بنابر این اگر میخواهیم برزادوولد بیفزاییم چارهای نداریم جز آنکه جامعه را به لحاظ سطح توسعه اقتصادی و اجتماعی به عقب برگردانیم در این صورت
۱ نظر:
باقر جان با شما کاملآ موافقم.رشد انفجاری جمعیت در کشورمان فقط نتیجه نادانی و عدم احساس مسئولیت در اکثریت ساکنین کشورمان است.به قول شاعر فرهیخته ممد سوجه:
می گویند می نویسند می بینیم : نان نیست آب نیست کار نیست می بینیم و می بینیم که جهان پر بچه است ای انسان بهتر نیست قبل از تولد هرکودک دمی ....
چون انسان بیاندیشیم؟؟
ارسال یک نظر